گربه ها هم حرف میزنند

ساخت وبلاگ
واقعا چیزی نمیخوام.نمیدونم واقعا تحمل من انقدر سخته؟البته سخت هست میدونم. گاهی مطمئن میشم کسی نمیشناسه منو. انگار آدم ها از دور منو میبینن بهم نزدیک میشن اما فقط همون چیزی رو میبینن که دوست دارن ببینن. نه چیزی که من هستم. البته نه که دلم بخواد شناخته بشم، نه که دلم بخواد درک بشم. فقط دلم میخواد منو به خاطر چیزی که هستم بخوان. نه چیزی که دلشون میخواد باشم. زندگیم عجیبه. انگار واقعیت نداره. انگار خو گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 49 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:25

امشب شب مزخرفیه.واقعا شب مزخرفیه. امشب صبح نمیشه انگار. موندم اصلا بخوابم یا نه. میدونید وقتی نگران آینده ش میشم، وقتی دیگه نمیدونم چه گهی باید بخورم واسه بهبود حالش و اوضاع خودم فقط یه چیز آرومم میکنه اینکه اگه یه روز دیگه نتونستم هیچ کاری بکنم، اگه یه روز نتونستم خودمو آروم کنم، اگه یه روز دیگه هیچ چاره ای نداشتم ، میتونم خودمو بکشم. قرار نیست چنین کاری بکنما. اما مسخره ست که این تنها چیزیه که آ گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 47 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:25

این روزا دیگه نمیدونم برای کی و برای چی مینویسم.چرا اینقدر بلاگ عوض کردم؟چرا دیگه حتی برام مهم نیست چقدر خواننده  دارم یا ندارم. میدونید، خیلی وقتا زندگی آدم تلخ نیست ، حتی خاطرات تلخ هم عذابش نمیدن. عملا هیچ مشکلی وجود نداره.اما این خودش یه درد عظیمه. اینکه نتونی انسان بودن رو تجربه کنی. اینکه پوستت کلفت باشه در ظاهر و فقط خودت بدون چقد حساس و چقدر زودرنج میتونی باشی. این روزا همش به وست ورلد فکر میکنم. و اینکه چقدر خوب نشون داد  آدم با رنج کشیدنه که تبدیل به انسان میشه. تقریبا میشه گفت آدمهای دور و برم رو به طور کلی عوض کردم.  خیلی ها هم خودشون رفتن. خیلی ها عوض شدن، مثل خودم. دیگه حوصله ی ه گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : نوزده, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 53 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 18:37

مثل اینکه بنشینی توی کافه و فکر کنی که این ده روز ، این دوهفته ، چقدرروز های قشنگی بودند. اینکه حال خانه خراب است و تو هی دلت را خوش میکنی به آدم های جدید و قدیم زندگی ات جای شکر دارد. که چند نفر هستند که هر روز بخندانندت. که یک نفر هست که برایت هدیه های قشنگ بخرد. که راه برود. که به قول ص دورت را از آدم های سمی پاک کنی و چند تا آدم ساده ی بدون  ادعا دور خودت جمع کنی. که گاهی ، ماهی یکبار، بروی خانه ی ح و آنقدر بخندی که دلت درد بگیرد. که فکر کنی زندگی گاهی چقدر ساده میتواند باشد. روزهای شاد نه دورند نه نزدیک.روزهای شاد وجود ندارند. روزهایی که هیچ  دردی توی زندگی نباشد. اما ساعات شاد، آدم های ش گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 63 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 18:37

هی صبح به صبح بیدار شوم و از بین انتخاب های محدودی که برای لباس دارم چیزی انتخاب کنم و بپوشمو بزنم بیرون. خانه تا انقلاب، انقلاب تا کافه، کافه تا دانشگاه ، دانشگاه تا کافه، کافه تا انقلاب، انقلاب تا خانه. و هی توی سرم چرخ بخوردdon't worry,life is easy. بعد هی فکر کنم و فکر کنم و سیگار و سیگار و سیگار و سیگار. این وسط البته بخندم چندباری هم به بگایی های هر روز و هر لحظه فکر نکنم. هی کس و ناکس مزخرف بگویند و من هی با لبخند رد شوم و هیچ چیز نگویم. بعد هرچقدر عقربه جلوتر میرود... نمیفهمم چند هزار سال دیگر قرار است همه چیز خوب شود. انگار چیزی برای رضایت نیست. البته هست. دوستان جدید ، دوستان قدیم. ب گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 66 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 18:37

اما این روز ها تمام نمی‌شود.شکایتی هم نیست. روزهای سردرگمی ست این ایام. که تنها میتوان به آینده دل بست، سر در گم بود که آیا واقعا تابستان سال ،پاییز سال بعد روزهای بهتریست؟ همانطور که وعده داده شده؟ یا اینکه بازهم هی باید غصه ورزی کرد؟ البته که برای بار هزارم میگویم با الف خوشحالم. زیادی خوشحال و این مرا  می ترساند. روزهای خوش هم وقتی زیاد باشند گاهی تکراری میشوند. و میدانم که این نمک نشناسی و ناشکری در حق دوستانم است. اما چه کنیم که با دل تنگ زاده ایم. گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 55 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 18:37

واقعا حیفه که دیگه هیچکس بلاگ نمینویسه.

چند سال پیش همه ی زندگیمون وبلاگامون بود.هرکامنت جدید کلی دلمون رو

خوش میکرد.

از آدمهایی که هیچوقت ندیده بودیمشون.

اینستاگرام و تلگرام گند زدن به خوشیای ساده مون، گند زدن به نوشته هامون،

به ذوق ادبیمون.

حالا هرکس اسم خودشو میذاره نویسنده بدون اینکه چیزی از نوشته هاش رو

کسی خونده باشه.

واقعی باشیم دوباره.

گربه ها هم حرف میزنند...
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 69 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 18:37

به همه ی مقدسات که خودم هم دیگه سر از کار خودم در نمیارم.خسته شدم از غر زدن. چند روز پیش بابا بهم میگفت اگه داری فقط خاطرات بدتو مینویسی نیاز به کمک داری. خودم میدونم که دارم، دارم سعی میکنم کمک بگیرم اما با کدوم پول؟کدوم دکتر قراره حرفای جدید بزنه؟ سیصد تومن بدهکارم و نمیدونم چجوری باید پس بدم. حالا اگه کاف نون بتونه سود اون پولارو بده... چرا حق ترجمه هامو نمیدن؟ الکی این همه وقت نذاشتم روزی چند ساعت که چهار ماه عقب بیفته و من لنگ سیصد تومن پول بشم... گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست,چهار, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 56 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 18:37

میدونم ازم بزرگتره، میدونم همه چیز غیرمنطقی به نظر میرسه، اما انگار ته دلم یه امید پوچ واسه تغییردارم. خیال پردازی هامم داره روز به روز بدتر میشه، شاید میم صاد راست گفته بود، شاید واقعا به چیزایی فکر میکنم که قرار نیست واقعی بشن. فقط یه جور باید این سه ماه بگذره... البته خودم و تقریبا همه میدونن چیزی که من همیشه دنبالشم و واسه آینده میخوامش فقط آرامشه. نه اون آرامشی که فکر میکنید، مثلا نه حتما تو طبیعت یه کلبه ی تنها و بدون دغدغه(که البته منکرش نمیشم که ایده آله!) ولی من منظورم از آرامش یه آپارتمان کوچیک تو شلوغ ترین جای شهره. با کاری که دوستش دارم و حقوقی که نه اونقدر زیاده که بذاره هر غلطی م گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست,پنج, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 48 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 18:37

نمیفهمم توی این گورستان متروکه حرف زدن چه سودی داره.واقعا نمیفهمم. حتی اینجا هم انگار یه ترس مسخره ای از شناخته شدن دارم. انگار هیچ جایی برای پناه بردن بهش نیست از وقتی همه سلفیا و عکسای لوس همو میبینن همه جا. این روزا از همیشه بی انگیزه ترم. کمتر از همیشه به خودم باور دارم. ناراحت و افسرده نیستم اما اندک اعتمادی هم که به خودم داشتم از بین رفته. من آدمی ام که به جای ازبین بردن نواقصش داره دنبال ریشه هاش توی گذشته میگرده. این و اون رو سرزنش میکنه تو ذهنش. من کسی ام که اونقدر به آدم ها خوش بینم که وقتی ذات واقعیشون برملا میشه فکر میکنم مشکل از من بوده. چرا انقدر احمقم؟ بگذریم. این روزا دیگه حوصل گربه ها هم حرف میزنند...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ها هم حرف میزنند دنبال می کنید

برچسب : بیست, نویسنده : 9encycatopediad بازدید : 53 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 18:37